خانه عناوین مطالب تماس با من

« ! زنده بگور ! »

« ! زنده بگور ! »

درباره من

I Take Comfort In Silence ادامه...

پیوندها

  • بهترین بهترین من::اشک دلتنگی
  • فانوس خیس::سارا
  • عاشقانه(به رنگ عشق)::لیلا
  • کیمیاگر::مریم
  • بهترین موزیک::Ramil
  • مرد تنهای شب
  • کاریکاتور::رضا
  • مشقی::محمد
  • قاصدک::علی
  • چند ورق کاغذ و یه دونه قلم::نادون
  • یه تریپ دور هم باشیم::حامی
  • طالع بینی::حمید
  • ماموت::حمید
  • سایه::حسین
  • هر چی فکر کنی تو این هست::مرتضی
  • هک و ویروس::آرمین
  • هک و کرک::سجاد
  • رفوزه
  • بیا تو بخند::حسین
  • زیبایی عشق به سکوته...نه فریاد::حسین
  • کافی نت صورتی
  • jinx-inc::مهرداد
  • افسونگر...آریان::عسل
  • همه چیز درباره ی همه چیز::مصطفی
  • eYe SHoT

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]

بایگانی

  • خرداد 1389 1
  • بهمن 1388 3
  • تیر 1388 1
  • مرداد 1387 1
  • تیر 1387 1
  • اردیبهشت 1387 1
  • اسفند 1386 1
  • دی 1386 1
  • آذر 1386 2
  • آبان 1386 1
  • شهریور 1386 1
  • مرداد 1386 1
  • تیر 1386 1
  • خرداد 1386 1
  • اردیبهشت 1386 1
  • فروردین 1386 1
  • اسفند 1385 1
  • بهمن 1385 1
  • آذر 1385 1
  • آبان 1385 1
  • شهریور 1385 2
  • مرداد 1385 3
  • تیر 1385 3
  • خرداد 1385 3
  • اردیبهشت 1385 2
  • فروردین 1385 3
  • اسفند 1384 3
  • بهمن 1384 1
  • دی 1384 2
  • آذر 1384 1
  • آبان 1384 1
  • مهر 1384 1
  • شهریور 1384 11
  • مرداد 1384 41

آمار : 121564 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 5 تیر‌ماه سال 1385 23:18
    سلام . خوبی ؟ خوشی ؟ سلامتی ؟؟ چه خبر ؟؟ چه عجب از این ورا ...هوم؟؟ از این شعر یغما گلرویی خوشم اومد . . گفتم بنویسمش اینجا .. چون یه جورایی آدمو احساساتی میکنه .مگه نه ؟؟ . کفن پیچ . وقتی گورکن آخرین بیلِ خاکو رو سرم خالی کنه، زیر اون کرباس سفید یه نفس ِ راحت می کشمو. به کِرمای گـشنه بفرما می زنمو واسه یه خواب بی...
  • آیا ایران باخت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ سه‌شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1385 13:59
    سلام .. خوبی ؟ من که خوب نیستم .. حالم گرفته... پیچیده ..فرورفته توی زمین .. ضد حال خوردم ، وحشتناک ، اساسی ، خفن .. ایران باخت . من که اساسیِ اساسی دِپ شدم .. تو چی ؟؟ چرا باختیم اصلا ؟؟؟ چرا آخه ؟ چرا اولین بازی ایران با مکزیک بود؟؟ مگه آنگولا چِش بود آخه ؟؟ چِش نبود، گوش بود... بابا برانکو .. بابا سرمربی .. بابا...
  • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 18 خرداد‌ماه سال 1385 20:36
    وقتی دارم با هر نفس از این زمونه سیر میشم وقتی با یه زخم زبون از این و اون دلگیر میشم
  • [ بدون عنوان ] سه‌شنبه 9 خرداد‌ماه سال 1385 21:47
    ما رو قاب بگیر تو ذهنت که فراموشی یه ننگه!!
  • [ بدون عنوان ] سه‌شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1385 18:12
    سلام .. خوبی که انشاا...؟ چه میدونم چی بگم والا ؟؟ بالاخره الاغ آقای مش حسن(که حسابی بهت بر بخوره) با جمعی از دوستان آی دی ناز و خوشگل منو هک کرد .بابا هکر، بابا بوتر، بابا این کاره ، بابا تکنولوژی .. بهت تبریک میگم که بعد از سالها سختی بالاخره موفق شدی ... تلاش شب و روزت نتیجه داد.. ایشالا که توی آی دیم بهت حسابی خوش...
  • [ بدون عنوان ] سه‌شنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1385 17:08
    سلام .. خوبی؟ خوشی ؟ سلامتی ؟ هوا چطوره ؟ هوای اونجا چه جوریاست ؟ اینجا هوا خیلی گرمه . همه چی ریخته به هم .. بابا این وبلاگ عجب معضل بزرگی شده من به سر خوردگی مبتلا شدم اصلا دیگه ازت بدم میاد پیشم نیا عروسک . حوصلتو ندارم این وبلاگ اعصابمو داغون کرده . به همش ریخته . در همش کرده . ولی دوسش دارم چیکار کنم آخه من...
  • [ بدون عنوان ] جمعه 25 فروردین‌ماه سال 1385 22:06
    نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد نمیخواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد گلویم سوتکی باشد بدست کودکی گستاخ و بازیگوش و او یکریز و پی در پی دم خویش را بر گلویم سخت بفشارد و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد بدین سان بشکند در من، سکوت مرگبار را
  • سرزمین عجایب!!! چهارشنبه 9 فروردین‌ماه سال 1385 17:56
    ولی آلیس سر راهش قرار بود خیلی چیزها ببیند چیزهایی که انتظارشان را داشت ولی چیزهایی که انتظارشان را نداشت، اتفاق افتادند چیزهایی که کاملا خسته کننده و احمقانه بودند تا زندگی همان مسیر همیشگی خودش را طی کند... گربه ها را در قهوه بگذار و موشها را در چای و به ملکه آلیس که سی و سه بارتشنه تر است ، خیر مقدم بگو!
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 2 فروردین‌ماه سال 1385 17:08
    از چی بگم ؟ تا دل من لحظه ای آروم بگیره دیـــــو سیـاه غصه ها توی کدوم شب میمیره؟
  • سال نو مبارک یکشنبه 28 اسفند‌ماه سال 1384 14:05
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1384 17:23
    Please Forgive Me I Know Not What I Do ... Please Forgive Me I Can’t Stop Loving You! Don’t Deny Me This Pain I’m Going Through Please Forgive Me If I Need You Like I Do … Please Believe Me Every Word I Say Is True … Please Forgive Me I Can’t Stop Loving You
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1384 14:38
    Salmaleykkkkom هوم؟؟ J من نیستم ، خوب هستین ؟؟ دوستان! کسی از جاش تکون نخوره به اصرار زیاد خودِ دوستان! تریپ نوشتنم عوض شده..... هان!!!؟ آهنگ جدید شادمهر رو شنیدین؟؟ ای همه ی وجود من ، نبود تو نبود من بیا بیا اینجا ، بیا اینجا ،بیا اینجا ، اونجا نه نه نداره دنیا مثل تووووووووووو مثل تو تو و فاصله با هم یکی شدین ، من و...
  • تولد سه‌شنبه 4 بهمن‌ماه سال 1384 21:33
    تولدم مبارک !!
  • [ بدون عنوان ] جمعه 30 دی‌ماه سال 1384 09:55
    یه مترسک ؛ یه لولوی سر خرمن؛ که زیر یه خروار فضله ی کلاغ مدفونه؛ چندتا فصل درو میتونه دوام بیاره ...؟ نگاهش یخ زده، لبخندش تصنعی؛ همدمش بوی نم بارون،تقدیرش خاک سرد...؛ نه پای رفتن داره نه هوای موندن. یه عمر باید زیر آفتاب داغ بسوزه و تو سرمای زمستون بلرزه، شاید یه روزی بپوسه
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 5 دی‌ماه سال 1384 15:28
    « ایمــــان بیاوریم به آغاز فصــل سرد » ...... هوا دلگیــر ، درها بســته ، سـرها در گریبان ، دستها پنـهان نفســها ابر ، دلهــا خستــه و غمــگین درختــان اسکلتهای بلـور آجیـن زمیــــن دلمـــرده سقـــف آسمــــان کوتـــاه غبـــــار آلـــــوده مهـر و مــاه زمســتان اســت
  • [ بدون عنوان ] شنبه 5 آذر‌ماه سال 1384 19:37
    اگر روزی رسد دستم به دامانت کنم جان را به قربانت ولی بی لطف و احسانت چگونه ؟؟! شوم ناخوانده مهمانت چگونه ؟؟! تو معبود منی بگذار داد از دل بگیرم پناهم ده که بر سقـــف حرم منزل بگیرم تو دریایی و من تنها غریق مانده در باران تــــو فانوس رهم شو تا ره ساحل بگیرم ............ در این بازار بی مهری به دیدار تو شادم تو شادم کن...
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 1 آبان‌ماه سال 1384 18:22
    ستاره هنوز بیداری بازم امشب خواب نداری نکنه تو هم مثل من عاشقی چشم انتظاری نکنه تو هم تو شبها خسته از غبار جاده خواب مهتابو می بینی که میاد پای پیاده نکنه هجوم ابرا تو رو هم از ما بگیره ستاره برای بودن دیگه فردا خیلی دیره حالا که خورشید طلسم قلعه سنگی خوابه تو نگو عشقا دروغه ، تو نگو دنیا سرابه با کدوم بهونه باید شبو...
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 27 مهر‌ماه سال 1384 19:56
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1384 11:40
    من ، خالی از عاطفه و خشم خالی از خویشی و غربت گیج و مبهوت بین بودن و نبودن عشق ! آخرین همسفر من مثل تو منو رها کرد حالا دستام مونده و تنهایی من !!! سرخی کنج آسمان را می بینی؟؟ خورشید را در افق مغرب قصابی میکنند .پایکوبی کرکسهای گرسنه رگهایم را متورم کرده .شا نه هایم سنگین است، انگار تمام لانه کلاغها بر دوش من بنا شده...
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1384 11:35
    دلم گرفته .... دلم عجیب گرفته ..... ! - چرا گرفته دلت ، مثل آنکه تنهایی - - چقدر هم تنها ! - - خیال میکنم - دچار آن رگ پنهان رنگ ها هستی - - دچار یعنی - - عاشق - - و فکر کن که چه تنهاست - اگر که ماهی کوچک ، دچار آبی دریای بیکران باشد - - چه فکر نازک غمناکی ! - - و غم تبسم پوشیده ی نکاه گیاه است - و غم اشاره ی محوی به...
  • [ بدون عنوان ] سه‌شنبه 8 شهریور‌ماه سال 1384 10:56
    ای دل تنگ من و این بار نور ؟؟ هایهوی زندگی در قعر گور ؟؟ ........... ............ ............. .............. ............... .............. ............... همه ی هستی من آیه ی تاریکیست ، که ترا در خود تکرار کنان به سحرگاه شکفتن ها و رستن های ابدی خواهد برد ، من در این آیه ترا آه کشیدم ، آه .... من در این آیه ترا به...
  • [ بدون عنوان ] سه‌شنبه 8 شهریور‌ماه سال 1384 10:48
    قسمت نشد تا در کنار هم بمانیم قسمت نشد تا در هوای هم بمیریم تا سر نوشت ما جدایی رو رقم زد ای یار عاشق از جدایی ناگزیریم قسمت نشد غمگین ترین آواز خود را در خلوت معصوم چشمانت بخوانم صد سوز پنهان مانده در سازم که یک شب تا گریه درچشمان گریانت بخوانم آیینه ام چین خورده از رنج جدایی از تو سرودن یعنی فصل آشنایی تو رفته ای تا...
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1384 12:38
    من اینجا بس دلم تنگ است و هــر ســازی که میبینم بد آهــــــــنگ است بـیا ره توشـــه برداریم ، قدم در راه بی برگــشت بــگذاریم ؛ ببینیم « آسمان » هر کجا آیا همـــین رنگ است ؟؟ بیا ای خســـــته خاطر دوســـت ! ای مانند من دلکــنده و غمگین ! من اینجا بس دلم تنگ است .. بیا ره توشه برداریم ؛ قدم در راه بی فرجام بگذاریم .......
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1384 12:37
    Let Us Go Then , You And I . :. … اینک بیا برویم ، من و تو When The Evening Is Spread Out Against The Sky .:. … هنگامی که شبانگاهان بر آسمان پهن میشود Like a Patient Etherized Upon a Table .:. … چونان بیماری بیهوش از اتر ، بر میزی Let Us Go Through Certain Half Deserted Street .:. … بیا برویم، از میان خیابانهای نیمه...
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1384 19:55
    خواب ! چشمانم چه غریبانه تو را میپذیرند ، گویی بعید ترینی . روحم چه بیقرار در گوشه و کنارجسم سردم پنهان میشود و زار میزند ، چه ملتمسانه بر سرم فریاد میکشد : « چشمانت را نبند ، شاید فردایی نباشد .» شبی که ستاره ی من از آسمان کنده شد ! زوزه ی باد شبیه خنده ی وقیح کفتار، هق هق مادرِ بچه مرده ای را ، معصومانه گم می کرد ....
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1384 19:55
    گوش دادم ، گوش دادم به همه ی زندگیم موش منفوری در حفره ی خود یک سرود زشت مهمل را با وقاحت میخواند ...
  • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1384 18:05
    دوست دارمش ... مثل دانه ای که نور را مثل مزرعی که باد را مثل زورقی که موج را یا پرنده ای که اوج را دوست دارمش .... من از تو میمردم ، اما تو زندگانی من بودی .. تو با من میرفتی .. تو در من میخواندی . وقتی که من خیابانها را بی هیچ مقصدی می پیمودم تو با من میرفتی .. تو در من میخواندی .. تو از میان نارون ها ، گنجشکهای عاشق...
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1384 12:16
    این روزها، این روزهای استخوان سوز پایان عمر عشق و آغاز جدائیست !!! این لحظه ها، این لحظه های مرگ پیوند آخر نفسهای چراغ آشنائیست !!! .:مهدی سهیلی:. سکوت چیست ، چیست ، چیست ای یگانه ترین یار ؟؟ سکوت چیست بجز حرفهای ناگفته من از گفتن میمانم ، اما زبان گنجشکان ، زبان زندگی جمله های جاری جشن طبیعتست . زبان گنجشکان یعنی :...
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1384 12:09
    از این بالا نگاه کردم زمین منو صدا میزد یکی میگفت بپر پایین یکی تو قلبم جا میزد وقت تموم کردن کار شهامت دل بریدن خط کشیدن دور همه به حس پرواز رسیدن حالا باید چیکار کنم خاطره هارو خط زدم کاری که اینجا ندارم گذشتنو خوب بلدم برای گریه کردنات یکی دو روزی کافیه سیاه بپوش برای من اینم برای قافیه فقط من از اینجا میرم فکر...
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 31 مرداد‌ماه سال 1384 17:25
    میترسی! به تو میگویم ، از زندگی میترسی ! از مرگ بیشتر ! از عشق بیش از هر دو ! .:شاملو:. چه مهربان بودی ای یار ، ای یگانه ترین یار ، چه مهربان بودی وقتی دروغ میگفتی ، چه مهربان بودی وقتی که پلک آینه ها را میبستی و چلچراغها را از ساقه های سیمی میچیدی و در سیاهی ظالم مرا بسوی چراگاه عشق میبردی ، تا آن بخار گیج که دنبال ی...
  • 100
  • 1
  • صفحه 2
  • 3
  • 4